+ نوشته شده در یکشنبه چهاردهم مهر ۱۳۸۷ ساعت 17:9 توسط محمد علی اسدی
با سلام خیلی ویل کام ..خواهش میکنم نظرهایی بدهید که خدایی نکرده به کسی توهینی نشه. با تشکر : محمد علی اسدی .20. دماوند .................................... توبه من خنديدي ونمي دانستي من به چه دلهره ازباغچه ي همسايه سيب رادزديدم باغبان ازپي من تند دويد سيب رادست تو ديد غضب آلود به من كرد نگاه سيب دندان زده ازدست توافتاد به خاك وتورفتي وهنوز سالهاست كه درگوش من آرام آرام خش خش گام توتكرار كنان مي دهدآزارم ومن انديشه كنان غرق اين پندارم «كه چراباغچه ي كوچك ما سيب نداشت؟!!....»
«ما»
مادوتن مغرور هردوازهم دور واي درمن تاب دوري نيست اي خيالت خاطرمن را نوازش بار بيش ازاين درمن صبوري نيست بي تومن تنهاي تنهايم من به ديدار تومي آيم
« باران »
واي باران باران,
شيشه ي پنجره راباران شست ازدل من اما؛ چه كسي نقش تو راخواهدشست؟!!..